پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
چالش سونیکی
نوشته شده در جمعه 18 تير 1395
بازدید : 158
نویسنده : .

سلام.خخخخخخخخخ دیدم همتون گذاشتید گفتم منم بزارم!ادومه

بعضیاشونو که علامت ستاره پیشش گذاشتم شما هم باید جواب بدید البته غیر اونایی که تو وبشون هست

اونایی هم که ستاره نداره که هیچی فقط سوال و جوابای خودمه علامت بعلاوه هم جواب سواله




سفارش
نوشته شده در چهار شنبه 9 تير 1395
بازدید : 65
نویسنده : .

دیاموند اینم عکس سفارشم فقط پسر نکش خودمو بکش یعنی دخترش کن خوب؟

لباسش هم همین باشه با همین زخم ها پارگی ها و رنگ لباسش هم سفید یاشه فقط یادت نره خون من سیاهه یه وقت قرمز نکشیا؟

آها یه چیزی موهاش اومده باشه جلوی اون چشمش که بستس یعنی معلوم نباشه حالت موهاش همین باشه ولی پشت موهاشو باید بلند بکشی میدونی که نه؟و جلوی موهاش رو همینی که تو عکسه بکش ولی یه تیکه برای قسمتی که جلوی چشمشه اضافه کن




سلام
نوشته شده در دو شنبه 7 تير 1395
بازدید : 63
نویسنده : .

هووووووف سلام بچوک ها بعد از میلیون ها سال بازگشته ام!

والبته بسیار عصبانی می باشم....

البته دلیلش خصوصی می باشد.....مسخره هم عمته




محل زندگی
نوشته شده در شنبه 29 خرداد 1395
بازدید : 80
نویسنده : .

بچه ها شخصیت من اینجا زندگی میکنه.اینجا یه جایی نزدیک به سیاره ی زمینه




شعر
نوشته شده در جمعه 28 خرداد 1395
بازدید : 91
نویسنده : .

بچه ها یه شعر سرودم!شعرشو به فارسی گفتم بعد تو دیکشنری گوگل اینگلیسیش کردم.این شعر مال داستانمه که ونوس رو میبینن ولی ازش نمی ترسن.البته شعرش مثل شعر کارتون هاست یعنی قافیه نداره!

به فارسی:

اگه من یه روح هستم پس چرا اینقدر حس بدی دارم...

من به اندازه ی یه روح ترسناک هستم ولی حتی این هم کافی نیست...

یه مشکل یا یه چیز ناهموار درون من هست...

من فکر می کردم روح ها ترسناک و غیر قابل دیدن هستن...

ولی حالا حس میکنم همه میتونن منوببینن و از من ترسی ندارن..

شاید نتونی باور کنی...

که من از همون اول هم می خواستم کس دیگه ای باشم....

هنوز نمیتونم بفهمم..

دیگه چیکار باید بکنم نا همون کسی که میخوام باشم...

تموم این مدت بهم گفتن چیکار کنم و چی بگم...

هیچکس بهم راه بهتری نشون نداد...

و حالا حس میکنم... باختم نمیدونم چیکار کنم...

حتی زمین هم داره فرو میره و من دارم میفتم توش...

شاید نتونی باور کنی...

که من همیشه آرزو میکردم کس دیگه ای باشم...

هنوز نمیتونم بفهمم...

چیکار باید بکنم تا بتونم همون کسی که میخوام باشم...

انگلیسی:

If I am a soul, why so I feel bad ..

. I'm scary as a ghost, but even that is not enough ...

There is a problem or something inside of me ...

I thought I was rough and scary ghosts are invisible ...

but now But right from the start I wanted to be someone else ...

. but fate chose me something else ...

maybe I can become someone else ...

Over this period, the rest of me telling you what to do and what to say

... even ground




یوهوووووووووو
نوشته شده در جمعه 28 خرداد 1395
بازدید : 89
نویسنده : .

سلام....آخیش بالاخره این کامپیوتر زبون نفهم ما درست گردید و من دوباره میتونم عکس بزارم هوراااااااا

راستی این شخصیتمه موقعی که به زندگی گفت بای بای و مرد....

 

 




عکس شخصیتم
نوشته شده در پنج شنبه 27 خرداد 1395
بازدید : 81
نویسنده : .

خخخخخخخخخخ دیروز بیوگرافیشو گذاشتم عکسشو یادم رفت http://mohebin400.ir/upload/v/venus15-vanderdark/image/postsimage/venus15-vanderdark-149.jpg



مقدمه
نوشته شده در پنج شنبه 27 خرداد 1395
بازدید : 74
نویسنده : .

خب خب خب سلام مقدمه داستان جدیدمو آوردم بفرمایید

نام داستان:اسم داستان رو خودتون بگید بهترینش انتخاب میشه

ژانر یا سبک:ماجرایی کارآگاهی

نویسنده:من دیگه!

کی شروع میشه:وقتی داسان فوق سری تموم شد

تعداد قسمت ها:الله الاعلم!

شخصیت اصلی:من و پاملا و فلاویا و جودی(جودی رو شما نمیشناسید دوست خودمه!)

درمورد چیه: به فلاویا و پاملا و جودی ماموریت داده میشه که به یه قصر قدیمی که محل مرگ مردی به اسم (جونیور هارد) بوده برن و توسط مردم شایعه شده بوده که این قصر محل رفت و آمد ارواحه ولی پاملا و فلاویا به این حرف توجه نمیکنن و....

کجا نوشته میشه:.......ندونید بهتره ولی بدونین که توی وب من نوشته نمیشه

افراد داستان:خودم میارم اگه دیدین که نیستین یعنی که.....

بنر داستان:درحال ساخت می باشد:/




بیوگرافی
نوشته شده در چهار شنبه 26 خرداد 1395
بازدید : 82
نویسنده : .

اسم:ونوس

فامیلی:امپایر

رنگ مورد علاقه:سیاه-قرمز-بنفش-سرمه ای

سن:چه میدونم خودتون زندگی نامشو بخونین شاید فهمیدین!آخه توی 15 سالگی کشته میشه و سالهای سال به صورت روح بوده حالا وقتی داستان فوق سری تموم شد داستان جدید زندگینامه ی ونوسه

نژاد:قبل از اینکه بمیره گرگ بوده حالا یه روح جسم نماست و انگار زندست ولی روحه البته همه ی این چیزایی که میگم تو داستانه!

اخلاق:جدی-خیییییییلی کم حرف(اصلا دیدی یه روز کامل حرف نزد!)-نمی خنده!

دوستان:هیچکس

دشمن:هم شخصیتای مثبت هم شخصیتای منفی:/

خوراکی مورد علاقه:قهوه تلخ-پیتزا-آبمیوه

تنفرات:خانوادش!(چون اونا کشتنش!)-زندگی!!!-یاد گذشته اش بیفته

کارهای موردعلاقه یا علایق مادی:تنهایی-بارون-آهنگ غمگین-شبها بیدار بمونه و ستاره هارو تماشا کنه- یه روز بتونه از همه ی کسایی که باهاش بد بودن انتقام بگیره!-کسی رو داشته باشه که باهاش درد و دل کنه

ساز:نداره

خواهر/برادر:خیلی هستن نمیشه نام برد

پدر/مادر:یه پادشاه و ملکه ی بیشعور!

قدرت:هر خصوصیاتی که روح ها دارن-دیدن روح ها و ارتباط برقرار کردن باهاشون-تغیرشکل و جابه جایی اجسام از راه دور-میتونه یه چیزایی شبیه  الماس ولی به شکل تیغ تیغی و بارنگ سیاه و و سبز آبی درست کنه که به شدت خطرناک هست(به همین خاطر خون ونوس سیاهه) و کنترل این قدرت از دست ونوس خارجه و بعضی وقتا بدون این که بخواد اون قدرت فعال میشه و تا50 کیلومتر اون طرف تر رو نابود میکنه!ووقتی خیلی عصبانی بشه کل چشماش سیاه میشه و کل بدنش تبدیل به یه گلوله اتیش سیاه و سبز میشه و دیگه دوست و دشمن نمیشناسه!-احضار ارواح!!

فرد مورد علاقه:نوچ

خیوان خانگی:یه چاو(لومی)که شکل یه آتیشه

رنگ مو:سیاه

رنگ بدن:طوسی مایل به قهوه ای

رنگ چشم:سبزآبی

رنگ پوزه و وسط بدن و داخل گوش به جز دست:سفید




لباس آکادمی برای داستان
نوشته شده در جمعه 21 خرداد 1395
بازدید : 75
نویسنده : .

http://mohebin400.ir/upload/v/venus15-vanderdark/image/postsimage/venus15-vanderdark-146.jpg